نترس،
بگذار در تو نفوذ کنم
بگذار جذب شوم در همه ذرات نورانی درون تو
و ترا فرا بگیرم از هر سو
همچو دانایی یک کور مادر زاد
که با سرانگشتانش جهان را از بر میخواند
بگذار تمام چراغها را در تو خاموش کنم
تا پلکهایت رویهم بیفتد بی کابوس
خورشید،
تنها قهرمان این قصه نیست
شب هم میتواند
شخم بزند زمین سبزی را
که پر از ریشه های اندوه است...